کنار رود ارس...
سلام دوستای عزیز و یاران همیشگی.باز هم برگشتیم با تاخیر چند هفته ایراستش این روزا شیطون تر شدم و برای مامانی فرصت چندانی نمیمونه که بتونه آپ کنه و اما کنار رود ارس:
روز 5شنبه 13 تیر ماه تصمیم گرفتیم با خاله نگار و عمو یاسر بریم جلفا و شبو اونجا بمونیم و از آبو هوای تابستون لذت ببریم.داخل پرانتز اینو عرض کنم که شدیدا به بابایی وابسته شدم. حتی موقع رانندگی کردنم دوست دارم بغلش باشم.در طول مسیر تبریز به جلفا همش اینجوری بودم:
و مامانی هر کاری میکرد آروم نمیشدم تا اینکه چند بار بابایی مجبور شد بغلم کنه و همونجوری رانندگی کنه
اینجا هم دارم بابایی رو بوس میکنم که طاقت گریه هامو نداره و همه کار برام میکنه
تا اینکه رسیدیم جلفا و طبق معمول رفتیم پارک کوهستان، تازه بساط شامو پهن کرده بودیم که بارون گرفت.اولش گفتیم حتما زود بند میاد ولی بارون رفته رفته شدید تر شد.سریع بساطو جمع کردیمو چادر زدیم.شدت بارون انقدر زیاد بودیم که میترسیدیم سیل بیاد ولی تقریبا بعد از 1 ساعت قطع شد. تا 3 نیمه شب بیدار بودیم و تلاش مامانی برای خوابوندن من بی فایده بود و من همچنان مشغول شیطنت و بدو بدو تو پارک بودم و مامانی هم به دنبال من
شب بسیار زیبایی بود و بارش بارون زیباترش کرده بود. شبو خوب خوابیدم و صبح تا بیدار شدم دوباره شروع کردم به ورجه وورجه و کلی تو هوای پاکو زیبای کناره های رود ارس بازی کردم
خدارو شکر تعطیلات آخر هفته خیلی خوبی داشتیم و کلی بهمون خوش گذشت