زلزله
درست چند روز بعد از واکسن چهار ماهگی بود که من اولین زلزله زندگیم رو تجربه کردم. خیلی
ترسناک بود. هم خونه و هم وسایلای توش تکون میخوردن. من اولش فکر میکردم اینم یه جور بازیه
آخه تا زمین شروع کردبه تکون خوردن مامانم من و بغل کرد و دوید تو حیاط. دقیقا نفهمیدم جریان
چیه ولی هرچی بود همه هم میترسیدن و هم ناراحت بودن چون تعدادی از هموطنامون تو این
حادثه جونشون رو از دست ودادن و عده ای هم بی خانمان شدن.
از اونجایی که پس لرزه ها ادامه داشت ما هم جانب احتیاط رو رعایت کردیم و یکی دو شب رو بیرون از
خونه گذروندیم
تجربه سختی بود ولی من چون زیاد از چیزی سر در نمی آوردم توی پارک حسابی بهم خوش میگذشت و
کلی کیف میکردم و با خنده های شیرینم دل همه رو شاد میکردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی