اولین عید قربان
من امسال اولین عید قربان زندگیم و تجربه کردم و کلی بهم خوش گذشت. راستی عید همگی مبارک باشه (البته ببخشید که با تاخیر تبریک میگم). من و مامانی و باباییم این روز رو به مامان بزرگها و بابا بزرگها و همچنین دوستان و فامیلامون تبریک گفتیم و رفتیم خونه خاله جونم. چند خانواده از فامیلای مامانی هم اونجا بودن و خونه خاله حسابی شلوغ بود و حال و هوای عید رو داشت. همه دوست داشتن من و بغل کنن و باهام بازی کنن و من خیلی کیف میکردم وقتی اینهمه طرفدار و میدیدم. عمو پرویز یه گوسفند قربونی کرد و همه ی سهم ما رو هم به خاطر من ماهیچه داد. راستی امروز خاله جونم یه مقدار از گوشت قربونی رو پخت و من در اولین عید قربان ...
نویسنده :
مامانی از طرف آرتین
16:34