اولین عید قربان
من امسال اولین عید قربان زندگیم و تجربه کردم و کلی بهم خوش گذشت. راستی عید همگی
مبارک باشه (البته ببخشید که با تاخیر تبریک میگم). من و مامانی و باباییم این روز رو به مامان
بزرگها و بابا بزرگها و همچنین دوستان و فامیلامون تبریک گفتیم و رفتیم خونه خاله جونم. چند
خانواده از فامیلای مامانی هم اونجا بودن و خونه خاله حسابی شلوغ بود و حال و هوای عید رو
داشت. همه دوست داشتن من و بغل کنن و باهام بازی کنن و من خیلی کیف میکردم وقتی
اینهمه طرفدار و میدیدم. عمو پرویز یه گوسفند قربونی کرد و همه ی سهم ما رو هم به خاطر من
ماهیچه داد. راستی امروز خاله جونم یه مقدار از گوشت قربونی رو پخت و من در اولین عید قربان
زندگیم طعم لذیذ گوشت و آبش رو چشیدم. خاله مهربونم دست گلت درد نکنه. خیلی دوست
دارم. اینم چند تا از عکسای من در کنار گوسفند قربونی شده:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی