اولین پست بعد از تولدم
دوستای گلم سلام. ببخشید که یه مدتی نبودیم و ممنون از دوستای گلمون که جویای حالمون بودن و همچنان به وبم سر میزدن. دلم برا همتون یه ذره شده بود
بعد از تولدم متاسفانه مریض شدم ، صدام گرفته بود و سینم خس خس میکرد. چندین بار رفتیم
دکتر تا اینکه بالاخره از هفته پیش کم کم حالم بهتر شد. اصلا دوست نداشتم دارو بخورم و تا دارو
دست مامانی میدیدم شروع میکردم به گریه شدید و چندین بار حین خوردن دارو بالا آوردم.
و اما بعد از تولدم کلی پیشرفت کردم کارای جدید میکنم و کلمات جدیدی رو تلفظ میکنم. عاشق
کشمشم وبهش میگم: کیس
یه خاطره جالب از کشمش خوردن من: یکی دو روز بعد تولدم خاله اومده بود خونمون پیشم
باشه و مامانیم برای کاری رفته بود بیرون که به خاله گفتم کیس: یعنی کشمش میخوام و خاله
چون جای کشمشا رو نمیدونست بهم گفت آرتین کشمشاتون کجاست و من اول پاهاشو
چسبیدم و گفتم ایه ایه یعنی بغلم کن و بعد با انگشتم به آشپز خونه اشاره کردم و گفتم ایه ایه.
وقتی رفتیم آشپزخونه دوباره به ظرفی که رو کابینت بود اشاره کردمو گفتم ایه ایه و اینجوری جای
کشمشا رو به خاله نشون دادم.
همه اطرافیانمو میشناشم. از اعضای بدن دست، پا، چشم، دماغ و دهن رو میشناشم و به
چشم میگم: چس
کلید درو برمیدارم و سعی میکنم بذارمش توی قفلش
کلاهو میذارم روسرم و تا میبینم کفشام دست مامانه پاهامو میبرم جلو که بپوشونه
عاشق دردرم. و تا مامانی میگه بیا لباس بپوش بریم ددر شروع میکنم به بای بای کردن
حالا که هوا گرم شده دوست دارم همش تو حیاط باشم و بازی کنم.
و جالب اینجاست با اینکه مامانیو بابایی و اکثر اطرافیان باهام فارسی صحبت میکنن ترکی هم
متوجه میشم و اگه به ترکی هم بهم بگن بیا، برو،بخور، بشین، بیار و خیلی چیزای دیگه رو
متوجه میشم.
به بای بای میگم:باااااااا
به ناز هم میگم:نااااااااا
وقتی می می میخوام اشاره میکنم بهشون و میگم: م م م
عاشق بچه هام وتا بچه ای رو میبینم سریع میرم طرفش
دو هفته پیش برای اولین بار مامانیو بابایی منو بردن دنیای بازی مرکز خرید کومه. و تا سوار
اولین وسیله که یه هواپیمای کوچولو بود که تکون میخورد و آهنگ میزد شدم شروع کردم به گریه
کردن و فقط وقتی یه وسیله ای خاموش بود سوار میشدم
این روزا خیلی بدغذا شدم و خیلی کم غذا و میوه میخورم و تا میبینم مامانی قاشقو میاره به
طرفم سرمو تکون میدمو میگم نه نه نه
و اما اینکه دیگه برای گرفتن عکس به هیچ عنوان با مامانی همکاری نمیکنم و تو این مدت
مامانی فقط تونسته یکی دو تا عکس ازم بگیره که براتون میذاره
این روزا اسباب بازیهای محبوبم اینان:
گوجه سبز خیلی دوست دارم و خودم از درخت خونه آقاجون میکنمو میخورم
این جا هم دارم گلارو بررسی میکنم
و این هم از حالتی که این روزا خیلی انجامش میدم و همه عاشقش شدن