من 1 ساله شدم
16 فروردین 1392 من ساله شم
ياد گرفتم بخندم و گريه كنم، سپس نشسته و بايستم و حالا حتي مي تونم راه برم.بابام میگه
مرد شدی ، خوشگل من ناز شدی. مـامـان میـگه فـدات شم قربون اون چشات شـم. یک سـال
گذشت اومــدی، بـرای مـــا همــدمـی. قــــراره یک ســـاله شی، عــاقل و بــالـنده شی. امسال
برای من 2 تا جشن تولد گرفتیم. اولی رو پنجم فروردین با خونواده مامانی و دومی رو 16 فروردین
با خونواده بابایی از اونجایی که مامانی و بابایی دوست داشتن جشن تولدم خاص باشه تصمیم
گرفتن که جشن روز 5 فروردینو توی باغ عمو پرویز و تو هوای خوب بهاری میون شکوفه ها برگزار
کنن.
اینم از عکسای روز اول تولدم:
من و النا جون
این هم نهار تولدم
و این هم کیکم
و اما عکسهای روز دوم تولدم یعنی 16 فروردین خونه بابا جون
راستی تو هر دوتا تولدم خیلی خوش گذشت و مهمونا کلی کادو بهم دادن که دست همشون
درد نکنه
یه نکته جالب تو روز دوم تولدم این بود که بعد از شام و قبل از بریدن کیک خوابم برد و همه
منتظرم بودن تا برای اجرای مراسم بیدار شم و مامانی به سختی و هزار مکافات تونست بیدارم
کنه.
واین هم حرفای دل مامانی و بابایی برای تولدم:
امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره
از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره
امشب خونمون پر از طنین دلنوازه
تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه
جشن تو جشن تولد تموم خوبی هاست
جشن تو شروع زیبای تموم شادی هاست
جشن تو طلوع یک روز مقدسه برام
وقت شکرگزاری به سوی درگاه خداست
امشب تو ببین چه شور و حالی و صفایی
راستی که گل سرسبده محفل مایی
امشب رو لبا گلهای خنده واسه توست
آرزوی ما بخت بلند در طالع توست
عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه
زندگیم با بودنت درست مثله بهشته
تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک
عزیزم دوستت دارم تولدت مبارک